بسم الله الرحمن الرحیم.

شهادت حضرت زهرا تسلیت باد.قسمت هایی از منتهی الامال که مربوط به حضرت زهرا است را را در زیر آوردم. این مطلب اولین قسمت از سه قسمت این مجموعه است.

امّا کیفیت ولادت با سعادت آن حضرت چنان است که :


شیخ صدوق رحمه اللّه به سند معتبر از مُفَضّل بن عمر روایت کرده است که گفت : از حضرت صادق علیه السّلام سؤ ال کردم که چگونه بود ولادت حضرت فاطمه علیهاالسّلام ؟ حضرت فرمود که چون خدیجه اختیار مزاوجت حضرت رسالت صلى اللّه علیه وآله وسلّم نمود، زنان مکّه از عداوتى که با آن حضرت داشتند از او هجرت(1)نمودند وبر اوسلام نمى کردند ونمى گذاشتند که زنى به نزد او برود، پس خدیجه را به این سبب ، وحشتى عظیم عارض شد ولیکن عمده غم و جزع خدیجه براى حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم بود که مبادا از شدت عداوت ایشان آسیبى به آن حضرت برسد. چون به حضرت فاطمه علیهاالسّلام حامله شد فاطمه در شکم با اوسخن مى گفت ومونس اوبود واورا صبر مى فرمود، خدیجه این حالت را از حضرت رسالت پنهان مى داشت ، پس روزى حضرت داخل شد شنید که خدیجه سخن مى گوید با شخصى وکسى را نزد اوندید فرمود که اى خدیجه با که سخن مى گوئى ؟ خدیجه گفت : فرزندى که در شکم من است با من سخن مى گوید ومونس من است ! حضرت فرمود که اینک جبرئیل مرا خبر مى دهد که این فرزند دختر است واواست نسل طاهر بامیمنت وبرکت وحق تعالى نسل مرا از اوبه وجود خواهد آورد، واز نسل اوامامان وپیشوایان دین به هم خواهند رسید وحق تعالى بعد از انقضاى وحى ، ایشان را خلیفه هاى خود خواهد گردانید در زمین . وپیوسته خدیجه در این حالت بود تا آنکه ولادت جناب فاطمه علیهاالسّلام نزدیک شد چون درد زائیدن در خود احساس کرد به سوى زنان قریش ‍ وفرزندان هاشم کس فرستاد که نزد اوحاضر شوند؛ ایشان در جواب اوفرستادند که فرمان ما نبردى وقبول قول ما نکردى وزن یتیم ابوطالب شدى که فقیر است و مالى ندارد ما به این سبب به خانه تونمى آئیم ومتوجّه امور تو نمى شویم .

خدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید در این حالت ناگاه دید ک چهار زن گندم گون بلند بالانزد اوحاضر شده وبه زنان بنى هاشم شبیه بودند، خدیجه از دیدن ایشان بترسید، پس یکى از ایشان گفت که مترس اى خدیجه که ما رسولان پروردگاریم به سوى تو؛ وما ظهیران توئیم ، منم ساره زوجه ابراهیم علیه السّلام ودوّم آسیه دختر مزاحم است که رفیق توخواهد بود در بهشت وسوم مریم دختر عِمران است وچهارم کُلثوم خواهر موسى بن عمران است وحق تعالى ما را فرستاده است که در وقت ولادت نزد توباشیم وترا بر این حالت معاونت نمائیم . پس یکى از ایشان در جانب راست خدیجه نشست ودیگرى در جانب چپ وسوم در پیش رووچهارم در پشت سر، پس حضرت فاطمه علیهاالسّلام پاک وپاکیزه فرود آمد وچون به زمین رسید نور اوساطع گردید به مرتبه اى که خانه هاى مکّه را روشن گردانید ودر مشرق ومغرب زمین موضعى نماند مگر آنکه از آن نور روشن شد وده نفر از حورالعین به آن خانه درآمدند وهر یک اِبْریقى وطشتى از بهشت در دست داشتند وابریقهاى ایشان مملوبود از آب کوثر، پس آن زنى که در پیش روى خدیجه بود جناب فاطمه علیهاالسّلام را برداشت وبه آب کوثر غُسل یا شست و شوداد ودوجامه سفیدى بیرون آورد که از شیر سفیدتر واز مُشْک وعَنْبَر خوشبوى تر بود وفاطمه علیهاالسّلام را در یک جامه از آن پیجید وجامه دیگر را مقنعه اوگردانید پس اورا به سخن درآورد، فاطمه گفت :

اَشْهَدُ اَنْ لااِلهِ اِلا اللّهُ وَاَنَّ اَبی رَسُولُ اللّهِ سَیِّدُ الاَنْبیاءِ وَاَنَّ بَعْل ی سَیِّدُ الاَوْصِیاءِ وَوُلْدی سادَةُ الاَسْباطِ.

یعنى گواهى مى دهم به یگانگى خدا وبه آنکه پدرم رسول خدا سید پیغمبران است وشوهرم سید اوصیاء پیغمبران است وفرزندانم سادات فرزندزاده هاى پیغمبران است .

پس بر هر یک از آن زنان سلام کرد وهر یک را به نام ایشان خواند، پس آن زنان شادى کردند وحوریان بهشت پخندان شدند ویکدیگر را بشارت دادند به ولادت آن سیّده زنان عالمیان . ودر آسمان نور روشنى هویدا شد که پیشتر چنان نورى مشاهده نکرده بودند، پس آن زنان مقدّسه با خدیجه خطاب کردند وگفتند: بگیر این دختر را که طاهره ومطهّره است پاکیزه وبا برکت است ، حق تعالى برکت داده او را ونسل اورا، پس خدیجه آن حضرت را گرفت شاد وخوشحال وپستان خود را در دهان اوگذاشت ، پس فاطمه علیهاالسّلام در روزى آن قدر نموّ مى کرد که اطفال دیگر در ماهى نموّ کنند ودر ماهى آن قدر نموّ مى کرد که اطفال دیگر در سال نموّ کنند.(2)

(1) دورى .

(2) (امالى شیخ صدوق ) ص 690، مجلس 87، حدیث 947 .


حجاب فاطمه علیهاالسّلام در برابر مرد نابینا


سید فضل اللّه راوندى در (نَوادر) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السّلام که شخص ‍ نابینائى اذن خواست از حضرت فاطمه علیهاالسّلام که داخل خانه شود، فاطمه علیهاالسّلام خود را از اومستور کرد، پیغمبر خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم به فاطمه علیهاالسّلام فرمود: به چه سبب خود را مستور کردى وحال آنکه این مرد نابینا ترا نمى بیند؟ عرض کرد: اگر اومرا نمى بیند من اورا مى بینم ، اگر در پرده نباشم استشمام رایحه مى نماید. پس حضرت فرمود: شهادت مى دهم که توپاره تن من مى باشى .(1)

ونیز روایت کرده که روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم از اصحاب خود از حقیقت زن سؤ ال فرمود، اصحاب گفتند که زن عورت است ؛ فرمود در چه حالى زن به خدا نزدیکتر است ؟ اصحاب جواب نتوانستند، چون فاطمه علیهاالسّلام این مطلب را شنید عرض کرد که نزدیکترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد وبیرون از خانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است .(2)

(1) (نوادر راوندى ) ص 119، حدیث 126و127 .

(2) (نوادر راوندى ) ص 19، حدیث 126و127


چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد یهودى 


ابن شهر آشوب وقطب راوندى روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام محتاج به قرض شد وچادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام را به نزد مرد یهودى که نامش زید بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس یهودى آن چادر را به خانه برد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن یهودى به آن حجره درآمد نورى از آن چادر ساطع دید که تمام حجره را روشن کرده بود چون زن آن حالت غریب را مشاهده کرد به نزد شوهر خود رفت وآنچه دیده بود نقل کرد، پس یهودى از استماع آن حالت در تعجب شد وفراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه علیهاالسّلام در آن خانه است به سرعت شتافت وداخل آن حجره شد که دید شعاع چادر آن خورشید فلک عِصْمت است که مانند بَدْر مُنیر خانه را روشن کرده است ، یهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیاده شد پس ‍ یهودى وزنش به خانه خویشان خود دویدند وهشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانیدند واز برکت شعاع چادر فاطمه علیهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گردیدند.(1)

در (قُرْب الاسناد) به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسالت صلى اللّه علیه وآله وسلّم مقرر فرمود که هرچه خدمت بیرون در باشد از آب وهیزم وامثال اینها حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام به جا آورد وهرچه خدمت اندرون خانه باشد از آسیا کردن ونان وطعام پختن وجاروب کردن وامثال اینها با حضرت فاطمه علیهاالسّلام باشد.(2)

وابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود که در شب جمعه مادرم فاطمه علیهاالسّلام در محراب خود ایستاده ومشغول بندگى حق تعالى گردید وپیوسته در رکوع وسجود وقیام ودعا بود وتا صبح طالع شد شنیدم که پیوسته دعا مى کرد از براى مؤ منین ومؤ منات وایشان را نام مى برد ودعا براى ایشان بسیار مى کرد واز براى خود دعائى نمى کرد، پس گفتم : اى مادر! چرا از براى خود دعا نکردى چنانکه از براى دیگران کردى ؟ فرمود: یا بُنَىَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّار؛ اى پسرجان من ! اوّل همسایه را باید رسید وآخر خود را.(3)

ثَعْلَبى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلّم به خانه فاطمه علیهاالسّلام درآمد فاطمه را دید که جامه پوشیده از جُلهاى شتر وبه دستهاى خود آسیا مى گردانید ودر آن حالت فرزند خود را شیر مى داد، چون حضرت اورا بر آن حالت مشاهده کرد آب از دیده هاى مبارکش ‍ روان شد وفرمود: اى دختر گرامى ! تلخیهاى دنیا را امروز بچش براى حلاوتهاى آخرت . پس فاطمه علیهاالسّلام گفت : یا رسول اللّه ! حمد مى کنم خدا را بر نعمتهاى اووشکر مى کنم خدا را بر کرامتهاى او؛ پس حق تعالى این آیه را فرستاد:

(وَلَسَوْفَ یُعْطیکَ ربُّکَ فَتَرْضى )؛(4)یعنى حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضى شوى .(5)

واز حَسَن بَصْرى نقل شده که مى گفت : حضرت فاطمه علیهاالسّلام عابدترین امت بود ودر عبادت حق تعالى آن قدر بر پا مى ایستاد که پاهاى مبارکش ورم مى کرد.(6)ووقتى پیغمبر خدا صلى اللّه علیه وآله وسلّم به اوفرمود چه چیز بهتر است از براى زن ؟ فاطمه علیهاالسّلام گفت : آنکه نبیند مردى را ونبیند مردى اورا؛ پس حضرت نور دیده خود را به سینه چسبانید وفرمود: (ذُرِّیَّةً بَعْضُه ا مِنْ بَعْضٍ(7)).(8)

واز (حلیه ابونُعَیْم ) روایت شده که حضرت فاطمه علیهاالسّلام آن قدر آسیا گردانید که دستهاى مبارکش آبله پیدا کرد واز اثر آسیا دستهاى مبارکش پینه کرد.(9)

وشیخ کلینى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود در روى زمین گیاهى اشرف وپرمنفعت تر از (خرفه ) نیست واوسبزى فاطمه علیهاالسّلام است پس فرمود: خدا لعنت کند بنى اُمیه را که نامیدند خرفه را به بَقْلَة الحُمَقاء به جهت بغض وعداوتى که با ما وفاطمه داشتند.(10)

(1) (مـنـاقـب ) ابـن شـهـر آشـوب 3/387 تـحـقیق : دکتر بقاعى ؛ (الخرائج راوندى ) 2/537 .

(2)(قرب الاسناد حمیرى ) ص 52، حدیث 170 .

(3) (علل الشرایع ) شیخ صدوق ص 181 .

(4) سوره ضحى (93)، آیه 5 .

(5) (مـنـاقب آل ابى طالب ) ابن شهر آشوب 3/390، تحقیق : دکتر بقاعى ؛ (کنز العمّال ) 6/295 چاپ حیدر آباد.

(6) (بحارالانوار) 43/76 .

(7) سوره آل عمران (3)، آیه 34 .

(8) (بحارالانوار) 43/84 .

(9) (حلیة الاولیاء) 2/41 .

(10) (الکافى ) 6/367 .